RSS " />
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در حصار تیرگی

سلام
آمدم ، نگو دیر آمدی ! نگو ثانیه های رفته مرا از خاطر خاطره هایت برده است .
نگو به نبودن و نخواستنم عادت کرده ای ،
بگو ، بگو با من از بغض های گاه و بی گاهت ، بگو هنوز تو هم دلتنگ می شوی ،
بگو ...
به چشم هایم نگاهی دوباره کن و با من فریاد کن و بگو از تداوم نبودنم خسته ای .
بپرس ؟ بپرس از من بی تو  با خاطراتت چه می کنم ؟       ((تو بپرس و من کتمان کنم حقیقت کابوس های شبانه را))
نترس ، هنوز عطر سیب در خاطرم مانده ست و همان گمشده در حصار تیرگی ام
من ...
 پ ن : باز هم نقطه چین ها غوغا می کنن.
 پ ن : نه ، باور نمی کنم من و این عکس با هم در خاطر تو سوخته باشیم .


+نوشته شده در چهارشنبه 89 مهر 21 ساعت 1:42 عصر توسط بیتا محلوجی | نظرات شما ()